عازِم : ج عَزَمَة و عَازِمُون: آماده و مصمّم؛ «امرٌ عازِمٌ»: كارى كه بر انجام آن تصميم گرفته شده باشد.
عَزِيمَة
عَزِيمَة : مص، و- ج عَزَائِم: تصميم راسخ، ورد و افسون، و در زبان متداول بر دعوت به ميهمانى و جشن اطلاق مى شود؛ «عَزائِمُ اللّهِ»: آنچه كه خداوند بر بندگان واجب نموده است.
عَزْمَة
عَزْمَة : ج عَزَمَات: واجب و حق؛ «مالَهُ عَزْمَةٌ»: در آنچه كه تصميم گرفته ثبات ندارد؛ «عَزَمَاتُ اللّهِ»: آنچه كه خدا بر بندگان واجب گردانيده است.
عازِم : ج عَزَمَة و عَازِمُون: آماده و مصمّم؛ «امرٌ عازِمٌ»: كارى كه بر انجام آن تصميم گرفته شده باشد.
عَزِيمَة
عَزِيمَة : مص، و- ج عَزَائِم: تصميم راسخ، ورد و افسون، و در زبان متداول بر دعوت به ميهمانى و جشن اطلاق مى شود؛ «عَزائِمُ اللّهِ»: آنچه كه خداوند بر بندگان واجب نموده است.
عَزْمَة
عَزْمَة : ج عَزَمَات: واجب و حق؛ «مالَهُ عَزْمَةٌ»: در آنچه كه تصميم گرفته ثبات ندارد؛ «عَزَمَاتُ اللّهِ»: آنچه كه خدا بر بندگان واجب گردانيده است.
مُعَزَم
مُعَزَم : [عزم]: فا، بلند مرتبه، والا مقام.
اعْتَزَمَ
اعْتَزَمَ : اعْتِزَاماً [عزم] الأمرَ و عليه: تصميم بر آن كار گرفت الطريقَ: از آن راه گذشت و منحرف نشد الفرسُ فى عنانِه: اسب بدون اينكه منحرف شود سوار خود را با شتاب برد.