- وحدت
- متحد
- واحد
- وحید
- متحده
- اتحادیه
مترادف اتحاد: ائتلاف، اتصال، اتفاق، پیوستگی، پیوند، توافق، وحدت، همبستگی، هم دستی، همدلی، همراهی، یکدلی، یگانگی
متضاد اتحاد: اختلاف
برابر پارسی: همبستگی، هماهنگی، یک پارچگی، یگانگی
فرهنگ معین اتحاد
(اِ تِّ) [ ع . ] ۱ - (مص ل .) یکی شدن، یگانگی کردن . ۲ - (اِمص .) سازگاری، توافق . ۳ - اجتماع، وحدت .
فرهنگ فارسی عمید اتحاد
۱. یکی شدن، یگانگی کردن.
۲. یگانگی داشتن، یگانگی، همدستی.
۳. (ریاضی) تساوی ای که یک یا چند متغیر دارد و به ازای همۀ مقادیر متغیرها صدق می کند.