- فقرا 
- فقیر
- اِفتَقَرَ
- اِفتقار
- إِفقار
- أَفْقُر
- تَفَقَّرَ
- تَفاقَرَ
- تفقير
- فَقَار
- فَقَارة
- فَقَائِرُ
- فَقَرَ
- فَقَرة
- فَقاريّ
- فَقاريّات
- فَقير
- فُقَراءُ
- فُقور
- فِقريّ
- فاقِرة
- فواقِر
- مَفاقِر
- مُفتَقِر
- مُفقَر
- متفاقِر
مترادف فقر: استیصال، افلاس، بی چیزی، بی نوایی، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، حاجتمندی، درماندگی، درویشی، عسرت، فاقه، فلاکت، مستمندی، گدایی، مسکنت، نداری، نیازمندی، نیستی 
متضاد فقر: غنا 
برابر پارسی: تهیدستی، بینوایی، تنگدستی، مستمندی، نداری   
معنی فقر در فرهنگ معین
 فقر
 (فَ قْ) [ ع . ] (اِمص .)تهیدستی ، تنگدستی .  
معنی فقر در فرهنگ فارسی عمید
...