افتخار
/'eftexAr/
مترادف افتخار: سرافرازی، سربلندی، فخر، فخر کردن، مباهات، نازش، نازیدن
برابر پارسی: سربلندی، بالندگی، بالیدن، سرافرازی، نازش، ناییدن
لغت نامه دهخدا
افتخار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نازیدن. (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بالیدن. فخر کردن. (یادداشت بخط مؤلف ).
|| مآثر کهنه را شمار کردن. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ستایشگری بخصال ونازیدن بحسب و نسب و جز آن از آنچه در خود یا پدران باشد. فِخار. فَخر. فِخارَة. (از اقرب الموارد).
|| مرتفع و بلند گردیدن فخر و شرف. (از اقرب الموارد).
|| (حامص ) مأخوذ از تازی ؛ نازندگی. سرافرازی و فخر و آبرو و حرمت و زیبائی. (ناظم الاطباء). و بمعنای عظمت و آبرو و بزرگی و با لفظ کردن...