عطشان
/'atSAn/
مترادف عطشان: تشنه
متضاد عطشان: سیراب
عطشان در لغت نامه دهخدا
عطشان. [ ع َ ] (ع ص، اِ مص ) تشنه. (منتهی الارب ) (برهان ) (دهار) (غیاث اللغات ). دارای عطش، و مؤنث آن عَطشی ̍ و
عطشانة آید. (از اقرب الموارد). ج، عِطاش و عَطشی ̍. عَطاشی ̍.عُطاشی ̍. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و اصل آن را عطشاء دانسته اند.
-
عطشان نطشان ؛ از اتباع است. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بسیار تشنه. (ناظم الاطباء). || آزمند چیزی. (منتهی الارب ). مشتاق. (اقرب الموارد). || تشنگی. (غیاث اللغات ). || (اِخ ) نام شمشیر عبدالمطلب بن هاشم است. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عطشان. [ ع َ طَ ] (اِ) نوعی از خار است که آن را به تازی خس الکلب خوانند. (برهان ). نباتی است که به یونانی دیناقوس گویند. (اختیارات بدیعی ). نباتی است که آن را به یونانی دیناقوس نامند و به عربی خس الکلب و طرسک نامند. (مخزن الادویه ). دیفساقوس. (ابن البیطار). رجوع به دیفساقوس شود.