فرنود
عضو انجمن
اشعار با موضوع گل بنفشه
مجموعه ای از اشعار با موضوع گل بنفشه در این صفحه گردآوری شده است . امیدواریم مورد پسند و رضایت شما عزیزان قرار بگیرد .زرد و نیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود
با بنفشه ها نشسته ام
سال های سال
صیح های زود
در کنار چشمه سحر
سر نهاده روی شانه های
یکدگر
گیسوان خیس شان به دست باد
چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم
رنگ ها شکفته در زلال عطرهای گرم
می ترواد از سکوت دل پذیرشان
بهترین ترانه
بهترین سرود
مخمل نگاه این بنفشه ها
می برد مرا سبک تر از نسیم
از بنفشه زار باغچه
تا بنفشه زار چشم تو
که رسته در کنار هم
زرد و نیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود
فریدون مشیری
سبز و آبی و کبود
با بنفشه ها نشسته ام
سال های سال
صیح های زود
در کنار چشمه سحر
سر نهاده روی شانه های
یکدگر
گیسوان خیس شان به دست باد
چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم
رنگ ها شکفته در زلال عطرهای گرم
می ترواد از سکوت دل پذیرشان
بهترین ترانه
بهترین سرود
مخمل نگاه این بنفشه ها
می برد مرا سبک تر از نسیم
از بنفشه زار باغچه
تا بنفشه زار چشم تو
که رسته در کنار هم
زرد و نیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود
فریدون مشیری
شعر گیلکی بنفشه
شعر گیلکی بنفشه
بنفشه زی تو فرستادم و خجل ماندم
که گل کسی نفرستد به هدیه زی گلشن
ای روی تو چون باغ و همه باغ بنفشه
خواهم که بنفشه چنم از زلف تو یک مشت
خواهم که بنفشه چنم از زلف تو یک مشت
برخیز که می رود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه میکند گل افشان
سعدی شیرازی
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه میکند گل افشان
سعدی شیرازی
شعر گل بنفشه
در هوایت دل گسستم
از همه دلبستگی ها
در هوایت پر گشودن
باور بال و پر من باد
شعله ور از آتش غم
خرمن خاکستر من باد
ای بهار باور من
ای بهشت دیگر من
چون بنفشه بی تو بی تابم
بر سر زانو سر من
چون بنفشه بی تو بی تابم
بر سر زانو سر من
از همه دلبستگی ها
در هوایت پر گشودن
باور بال و پر من باد
شعله ور از آتش غم
خرمن خاکستر من باد
ای بهار باور من
ای بهشت دیگر من
چون بنفشه بی تو بی تابم
بر سر زانو سر من
چون بنفشه بی تو بی تابم
بر سر زانو سر من
بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
که تاب من به جهان طره فلانی داد
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش به دلستانی داد
شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام نشانی داد
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی داد
برو معالجه خود کن ای نصیحتگو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد
گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت
دریغ حافظ مسکین من چه جانی داد
حافظ شیرازی
که تاب من به جهان طره فلانی داد
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش به دلستانی داد
شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام نشانی داد
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی داد
برو معالجه خود کن ای نصیحتگو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد
گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت
دریغ حافظ مسکین من چه جانی داد
حافظ شیرازی
آخرین ویرایش توسط مدیر: