منتخبی از اشعار پدر شعر فارسی رودکی کبیر در این تاپیک قرار داده می شود :
کار بوسه چو آب خوردن شور
بخوری بیش، تشنه تر گردی





زشت و نافرهخته و نابخردی
آدمی رویی و در باطن بدی





نباشد زین زمانه بس شگفتی
اگر بر ما ببارد آذرخشا





چو گرد آرند کردارت به محشر
فرو مانی چو خر به میان شلکا
شلکا : گل سیاه و چسبنده که پا در آن بند شود





تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته
تار تار پود پود اندر فلات آن فوات





چه خوش گفت مزدور با آن خدیش
مکن بد به کس، گر نخواهی به خویش





چه گر من همیشه ستا گوی باشم
ستایم نباشد نکو جز به نامت





مرده نشود زنده، زنده بستودان شد
آیین جهان چونین تا گردون گردان شد





چرخ چنینست و بدین ره رود
لیک ز هر نیک و ز هر بد نوند





چون لطیف آید به گاه نو بهار
بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز





منم خو کرده بر بوسش، چنان چون باز بر مسته
چنان بانگ آرم از بوسش، چنان چون بشکنی پسته





سروست آن یا بالا؟ ماهست آن یا روی؟
زلفست آن یا چوگان؟ خالست آن یا گوی؟





گرچه نامردمست آن ناکس
نشود سیر ازو دلم یرگس





چراغان در شب چک آن چنان شد
که گیتی رشک هفتم آسمان شد





ای بلبل خوش آوا، آوا ده
ای ساقی ، آن قدح باما ده
کار بوسه چو آب خوردن شور
بخوری بیش، تشنه تر گردی





زشت و نافرهخته و نابخردی
آدمی رویی و در باطن بدی





نباشد زین زمانه بس شگفتی
اگر بر ما ببارد آذرخشا





چو گرد آرند کردارت به محشر
فرو مانی چو خر به میان شلکا
شلکا : گل سیاه و چسبنده که پا در آن بند شود





تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته
تار تار پود پود اندر فلات آن فوات





چه خوش گفت مزدور با آن خدیش
مکن بد به کس، گر نخواهی به خویش





چه گر من همیشه ستا گوی باشم
ستایم نباشد نکو جز به نامت





مرده نشود زنده، زنده بستودان شد
آیین جهان چونین تا گردون گردان شد





چرخ چنینست و بدین ره رود
لیک ز هر نیک و ز هر بد نوند





چون لطیف آید به گاه نو بهار
بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز





منم خو کرده بر بوسش، چنان چون باز بر مسته
چنان بانگ آرم از بوسش، چنان چون بشکنی پسته





سروست آن یا بالا؟ ماهست آن یا روی؟
زلفست آن یا چوگان؟ خالست آن یا گوی؟





گرچه نامردمست آن ناکس
نشود سیر ازو دلم یرگس





چراغان در شب چک آن چنان شد
که گیتی رشک هفتم آسمان شد





ای بلبل خوش آوا، آوا ده
ای ساقی ، آن قدح باما ده