اشعار عاشقانه سعدی
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم…
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اشعار عاشقانه سعدی شیرازی
- شروع کننده موضوع خسرو
- تاریخ شروع
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم…
sanaz_jafari
عضو انجمن
ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ای؟
لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ای؟
sanaz_jafari
عضو انجمن
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
sanaz_jafari
عضو انجمن
چشمی که جمال تو ندیده‌ست چه دیده‌ست؟
افسوس بر اینان که به غفلت گذرانند
افسوس بر اینان که به غفلت گذرانند
sanaz_jafari
عضو انجمن
چه خوشست در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
sanaz_jafari
عضو انجمن
صاحبنظری که دید رویش
دیوانه عشق گشت و شیدا
دانی نکند قبول هرگز
دیوانه حدیث مرد دانا
دیوانه عشق گشت و شیدا
دانی نکند قبول هرگز
دیوانه حدیث مرد دانا
موضوعات مشابه
میزبانی شده توسط سرورهای قدرتمند افیکس هاست
