اشعار رودکی

منتخبی از اشعار پدر شعر فارسی رودکی کبیر در این تاپیک قرار داده می شود :

کار بوسه چو آب خوردن شور
بخوری بیش، تشنه‌ تر گردی

♦️♦️♦️♦️♦️

زشت و نافرهخته و نابخردی
آدمی رویی و در باطن بدی

♦️♦️♦️♦️♦️

نباشد زین زمانه بس شگفتی
اگر بر ما ببارد آذرخشا

♦️♦️♦️♦️♦️

چو گرد آرند کردارت به محشر
فرو مانی چو خر به میان شلکا

شلکا : گل سیاه و چسبنده که پا در آن بند شود

♦️♦️♦️♦️♦️

تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته
تار تار پود پود اندر فلات آن فوات

♦️♦️♦️♦️♦️

چه خوش گفت مزدور با آن خدیش
مکن بد به کس، گر نخواهی به خویش

♦️♦️♦️♦️♦️

چه گر من همیشه ستا گوی باشم
ستایم نباشد نکو جز به نامت

♦️♦️♦️♦️♦️

مرده نشود زنده، زنده بستودان شد
آیین جهان چونین تا گردون گردان شد

♦️♦️♦️♦️♦️

چرخ چنینست و بدین ره رود
لیک ز هر نیک و ز هر بد نوند

♦️♦️♦️♦️♦️

چون لطیف آید به گاه نو بهار
بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز

♦️♦️♦️♦️♦️

منم خو کرده بر بوسش، چنان چون باز بر مسته
چنان بانگ آرم از بوسش، چنان چون بشکنی پسته

♦️♦️♦️♦️♦️

سروست آن یا بالا؟ ماهست آن یا روی؟
زلفست آن یا چوگان؟ خالست آن یا گوی؟

♦️♦️♦️♦️♦️

گرچه نامردمست آن ناکس
نشود سیر ازو دلم یرگس

♦️♦️♦️♦️♦️

چراغان در شب چک آن چنان شد
که گیتی رشک هفتم آسمان شد

♦️♦️♦️♦️♦️

ای بلبل خوش آوا، آوا ده
ای ساقی ، آن قدح باما ده
 

السانا

عضو انجمن
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی

ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی

آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی

ای بخارا! شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی

میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی

میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی

آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی


~*~*~*~*~*~*~*~*~


چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت
نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت

این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند
انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت

گفتا که: که را کشتی تا کشته شدی زار؟
تا باز که او را بکشد؟ آن که تو را کشت

انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت


~*~*~*~*~*~*~*~*~


اگرچه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود

خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود

همه به تنبل و بند است بازگشتن او
شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود

بنفشه‌های طری خیل خیل بر سر کرد
چو آتشی که به گوگرد بردوید کبود

بیار و هان بده آن آفتاب کش بخوری
ز لب فرو شود و از رخان برآید زود​
 


🔴 لینک های مفید: شبیه ساز منظومه شمسی ,
میزبانی شده توسط سرورهای قدرتمند افیکس هاست

بالا