- شاغل
- مشغول
- اشغال
- اشتغال
- مشغولین
معنی شغل: پیشه، حرفه، سمت، کار، کسب، مقام، منصب، مشغله، اشتغال، خدمت، عمل، فعل، وظیفه
شغل. [ ش ُ / ش َ / ش َ غ َ / ش ُ غ ُ ] ( ع اِ ) کار. ( ناظم الاطباء ). کار و بی فرصتی. ( غیاث اللغات ). کار. ج ، اشغال. ( مهذب الاسماء ). ضد فراغ. ج ، اشغال ، شغول. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به شُغْل در همه معانی شود.
- شغل القرآن ؛ عمل به موجبات قرآن واجتناب از مناهی آن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
|| ناپروایی. ج ، اَشغال و شُغول. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || شغل شاغل ، در مبالغه گویند. ( از منتهی الارب ). || نقیض خلأ، گویند: مکان خالی ؛ یعنی چیزی در آن نیست ، و عکس آن مشغول است. ( از اقرب الموارد ).
...