انشا با موضوع باران / کاملا جدید

انشا با موضوع باران​

مقدمه : در کنار یک دریای پرتلاطم روی صخره ای نشسته بودم ، غرق در تفکرات خویش بودم ، البته به دنبال یک موضوعی می گشتم که انشاء خود را با آن آغاز کنم که ناگهان صدای امواج خروشان دریا مرا به سمت خود کشاند ، در همین حین چشمم به صدفی خورد که موج دریا با خود آورده بود ، هنگامی که صدف را در دستانم گرفتم یک نور زیبایی از آن به چشم می خورد ، در لابه لای نور زیبای این صدف کلمه ای چون « باران » می درخشید ، آری اینگونه تلنگری بر من وارد شد که موضوع انشاء خودم را باران انتخاب کنم .
بدنه کلی : «ب» باران یعنی بوی کاهگل خانه مادر بزرگ ، باران که می بارد بوی کاهگل به مشام می رسد و آدمی را مدهوش و افسونگر می کند این بوی خاک …
«الف» باران یعنی آسمانی دلگیر ، باران که می بارد انگار آسمان دلش گرفته است ، انگار آسمان بغض دارد و می خواهد اشک بریزد بر سر زمینیان ، چقدر بغض آسمان آبی دلنشین است …
«ر» باران یعنی رنگین کمان هفت رنگ ، باران که می بارد رنگهای قشنگ رنگین کمان صفای دیگری دارد ، وقتی که نور آفتاب وارد قطرات در حال بارش می خورد به رنگهای اصلی تجزیه می شود و رنگین کمان را تشکیل می دهند ، رنگهایی چون : قرمز ، نارنجی ، زرد ، سبز ، آبی ، نیلی و بنفش…
«الف» باران یعنی آرامش ، باران که می بارد آرامش سرتاسر وجود آدمی را فرا می گیرد ، قدم زدن زیر نم نم باران آدمی را به وجد می آورد ، صدای چکیدن قطره قطره های باران کودکیم را زنده می کند ، به روحم ! به احساسم ! طراوت می بشخد …
«ن» باران یعنی ناودان های خونه هامون ، نسترنهای باغچه هامون ، باران که می بارد ناودان ها یک خودی نشان می دهند ، نسترنها جان می گیرند …
نتیجه : باران خوب است ، زندگی زیباست ، باران مرا می برد به دوران کودکی ، به آن زمان که خانه ها کاهگلی بود ، دورهمی ها سادگی بود ، قصه رنگین کمان توأم با شادی کودکی بود …
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

جمشیدی

عضو انجمن

انشا در مورد باران​

آسمان تيره و خاكستري مي شود و باران نم نم و كم كم شروع به بارش مي كند . باران همچنان مي بارد و ناگهان صداهاي مهيبي به گوش مي رسند ، صداي رعد و برق ها است و باران همچنان تندتر و تندتر مي شود .
مردم در خيابان به دنبال پناهگاهي مي گردند . چتر هاي مردم و بالكن هاي خيابان مانند يك پناهگاهي هستند كه آغوش خود را برمردم بازكرده اند تا مردم زير اي رحمت الهي خيس نشوند .
با گذر زمان خيابان ها خلوت شده و تعداد كمي از مردم در خيابان هستند ، باران سرد شده و به صورت تگرگ با شكل و شمايلي خاص مدتي كوتاه مانند سنگ هاي يخي و بسيار زيبا به زمين فرو مي ريزند .
باران باغباني مي شود كه به گل ها و گياهان ودرختان و سبزه ها آب مي دهد ، كشاورزي مي شود كه به گیاهان كمك مي كند ، رفتگري خواهد شد كه خيابان ها را تميز مي كند و سقايي مي شود كه به تشنگان آب مي رساند .
باران آهسته و آهسته تر مي شود و كم كم رنگين كمان نمايان مي شود ، رفته رفته پرنگ تر و پررنگ تر مي شود و خيابان ها باز هم روبه شلوغي مي گذارند . تا چندين ساعت دیگر رد پای باران با گرما و نور آفتاب پاک مي شود .
صدای نم نم باران خواب را از چشمانم ربوده بود . هر کاری کردم نتوانستم چشمان منتظرم را با شهر خواب آلود همراه سازم . از جايم بلند شدم . آرام آرام به سمت حياط حرکت کردم . صدای چک چک باران نزديک و نزديکتر می شد . فضا مملو از بوی باران شده بود .
 

جمشیدی

عضو انجمن

انشا بارش باران​

آسمان صاف و آبی بود. خورشید زیبا در حال غروب کردن بود. ابر های سفید پاورچین پاورچین در آسمان به این سو و آن سو میرفتنند. ابر سیاه بزرگی از غرب سر برآورد. ابر های کوچک سفید از ترس ابر سیاه به هم چسبیدند و یک ابر بزرگ را تشکیل دادند. ابرسیاه تندتر قدم بر می داشت. تمام آسمان را پوشانده بود حتی آفتاب مهربان! ابر سیاه به ابر سفید رسید. آنها در هم پیچیدنند و نور شدیدی به زمین تابید. صدای رعد و برق در کوه ها پیچید صدای وحشتناکی بود. تن آدم را میلرزاند اما امید باران در دل ها جوانه میزد. رعد و برق ها در هم پیچیدند یکی پس از دیگری. باد شروع به وزیدن کرد. برگ درختان تکان میخورد و همه چیز در هم پیچیده بود. همه منتظر باران بودند. گل ها به آسمان نگاه میکردند. درخت ها در حالی که با باد آواز می خواندند دست ها را بالا برده بودند تا صورتشان را با اولین قطرات باران بشویند. صدای باد و رعد و برق برگ های درختان را در هم تنیده بود و باران را نوید میداد. باران شروع به باریدن کرد. باد آرام گرفت. رعد و برق با نعره های عجیب خاموش شد. آواز قطرات شروع شد چه آهنگین و چه دلنواز. بر روی برگ صدای یک آهنگ بر روی شیروانی های خانه یه آهنگ بر روی گل ها یک آهنگ و بر روی خاک آهنگ دیگری میداد. چه بوی کاه گلی می آمد بوی خاک بوی سبزه رقص گل آواز درخت. چه موسیقی دل نشینی داشت صدای باران. گویی آسمان به زمین پل زده بود. گویی میخواست ما را به آسمان ها ببرد این باران. چه ترنمی چه نظم و چه آهنگی. کاروان باران از آسمان شب گذشت. عطر دل انگیز باران صدای شرشر ناودان پر آبی نهر جاری شدن آب در کوچه ها و.... همه زیبا و دوست داشتنی اند. مرحوم قیصر در این باره چه زیبا سروده است:
دیشب باران قرار با پنجره داشت روبوسی آب دار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ میکرد چک چک چک چک چه کار با پنجره داشت

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:


🔴 لینک های مفید: شبیه ساز منظومه شمسی ,
میزبانی شده توسط سرورهای قدرتمند افیکس هاست

بالا