نتایح جستجو

عذر معذور استعذار تعذر معتذر عَذِير : ج عُذر: عُذر آورنده مترادف معذرت: اعتذار، پوزش خواهی، پوزش، عذر برابر پارسی: پوزش

معصومه عصمت اعصم عصم معصومیت معصومانه معصومان معصومین اعتصام مترادف معصوم: بی گناه، پارسا، پاک جامه، پاک دامن، عفیف، خطاناپذیر متضاد معصوم: اثیم، گناهکار برابر پارسی: پاک، یگناه، پارسا، پرهیزکار، بیگناه

قلب منقلب قالب قلب مقلوب متقلب انقلابی مترادف انقلاب: اغتشاش، تحول، تنش، شورش، قیام، ناآرامی، نهضت برابر پارسی: دگرگونی، زیرورویی، شورش، آشوب، جنبش، دگردیسی، دگرگشت، واگشت

فاصله فصل تفاصل فاصل منفصل افصل استفصال مفصلا مفصلات مترادف مفصل: باتفصیل، به تفصیل، بشرح، طولانی، مبسوط، مشروح | بند، پیوندگاه، مفصل ها متضاد مفصل: به ایجاذ، موجز، مجمل، مختصر | برابر پارسی: گسترده، پردامنه، فراوان، بند اندام، پیوندگاه، بلند، بند، بندگاه | ( مَفصل ) بندگاه | ( مُفصل )...

منتهی انتهایی مترادف انتها: آخر، اختتام، انجام، پایان، ختم، سرانجام، عاقبت، فرجام، منتهاالیه، منتها، نوک، نهایت، بن، ته، راس متضاد انتها: آغاز، ابتدا برابر پارسی: فرجام، سرانجام، ته، پایان، به پایان رسیدن

گزیده گزینش گزینشی گزینه مترادف گزیده: برگزیده، خلاصه، زبده، منتخب، نخبه، نقاوت

فاخر افتخار افتخاری مفاخر فخر فخری فخیر تفاخر استفخار مفخور متفخر [ م ُ ت َ ف َخ ْ خ ِ ] ( ع ص ) بزرگی نماینده، ( آنندراج ) ( از منتهی الارب )، متکبر و بزرگی نماینده ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) فخرکننده ( مهذب الاسماء ) و رجوع به تفخر شود.

فتن فتانه مفتونات فاتن متفنن فتان مترادف مفتون: دلباخته، شیدا، شیفته، عاشق، فریفته، مجذوب برابر پارسی: شیدا، شیفته، دلباخته

گفت گفتنی گفتاری گفته گویم می‌گوییم بگو مترادف گفتار: بیان، تکلم، سخن، عرض، کلام، گفتمان، گفت، مثل، نطق، واج متضاد گفتار: شنیدار

گذشت گذشتن بگذرد میگذرد گذر گذشتیم می‌گذری مترادف گذشته: پیش، دیرین، دیرینه، سابق، قبل، قدیم، ماسبق، ماسلف، ماضی، متقدم، سپری، منقضی

اکرم مکرم اکرام کارم متکرم اکرامی مترادف کرم: بخشش، بخشندگی، بذل، جود، سخا، سخاوت، بزرگواری، جوانمردی برابر پارسی: بخشش، جوانمردی، خامه، دهش، سرشیر، نرماک

فکری فکوری فاکر مفکور متفکر تفکر فکر افکار مترادف فکور: اندیشمند، اندیشناک، اندیشه ور، روشنفکر، متفکر برابر پارسی: دانشمند، دانا، اندیشمند

نظم منظوم منظومه ناظم منظم نظام نظامی مترادف تنظیم: انتظام، ترتیب، تنسیق، مرتب سازی، نظم، نظم دهی، مرتب کردن، منظم کردن، سروسامان دادن متضاد تنظیم: نابسامان کردن برابر پارسی: ساماندهی، آراستن، سامان دادن، به رشته کشیدن

مصدوم صدم = ضربه تصادم صادم = ضربه زننده مترادف صدمه: آزار، آسیب، جراحت، خدشه، زیان، ضرر، گزند، لطمه، مضرت، برخورد، شتم، شوک، عیب، نقص برابر پارسی: آسیب، آفت، زیان، گزند

متن اصلی معنی عازِم عازِم : ج عَزَمَة و عَازِمُون: آماده و مصمّم؛ «امرٌ عازِمٌ»: كارى كه بر انجام آن تصميم گرفته شده باشد. عَزِيمَة عَزِيمَة : مص، و- ج عَزَائِم: تصميم راسخ، ورد و افسون، و در زبان متداول بر دعوت به ميهمانى و جشن اطلاق مى شود؛ «عَزائِمُ اللّهِ»: آنچه كه خداوند بر بندگان...

نصف شب چه ساعتی است چه ساعتی از شبانه روز را « نصفه شب » میگویند ؟ آیا اصلا ساعت مشخصی دارد ؟

کد تاجیکستان کد تلفن کشور تاجیکستان چند است ? پیش شماره تلفن های تاجیکستان ? کد موبایل های تاجیکستان چند است ?

وکتور سرآشپز برای لوگو

وکتور لوگو جیم وکتور لوگو بدنسازی / باشگاه بدنسازی

وکتور کوسه وکتور نقاشی کوسه مناسب برای کار های گرافیکی و چاپ . زمینه شفاف . فرمت : png .