حَسِرَ : حَسَراً: خسته و درمانده شد – حَسَراً و حَسْرَةً: افسوس خورد.
حَسَرَ
حَسَرَ : حَسْراً الشي ءَ: آن چيز را آشكار كرد؛ «حَسَرَ كُمَّه عن ذِراعه»: آستين خود را بالا زد و دست او آشكار شد؛ «حَسَرَتِ الجَاريَةُ خِمارَها عَنْ وَجْهِهَا»: آن زن نقاب از چهره برافكند – الغُصْنَ: پوست شاخه ى درخت را كند – البَيتَ: خانه را جاروب كرد – الشي ءُ: آن چيز آشكار شد – حُسُوراً الرجُلُ أَوِ الدابَّةُ: آن مَرد يا آن ستور خسته و درمانده شد – البَصَرُ: چشم ضعيف و ناتوان شد.
انحِسار
حسرت خوردن، ناكامي، عدم توفيق، حسرت زده شدن، فروكش...
حَسِرَ : حَسَراً: خسته و درمانده شد – حَسَراً و حَسْرَةً: افسوس خورد.
حَسَرَ
حَسَرَ : حَسْراً الشي ءَ: آن چيز را آشكار كرد؛ «حَسَرَ كُمَّه عن ذِراعه»: آستين خود را بالا زد و دست او آشكار شد؛ «حَسَرَتِ الجَاريَةُ خِمارَها عَنْ وَجْهِهَا»: آن زن نقاب از چهره برافكند – الغُصْنَ: پوست شاخه ى درخت را كند – البَيتَ: خانه را جاروب كرد – الشي ءُ: آن چيز آشكار شد – حُسُوراً الرجُلُ أَوِ الدابَّةُ: آن مَرد يا آن ستور خسته و درمانده شد – البَصَرُ: چشم ضعيف و ناتوان شد.