ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید
 وز اهل عالم های دیگر هم
 یعنی چه؟ پس اهل کجا هستیم؟
 از اهل عالم هیچیم و چیزی کم
 
 
 غم نیز چون شادی برای خود خدایی ،عالمی دارد
 پس زنده باش مثل شادی غم
 ما دوستدار سایه های تیره هم هستیم
 و مثل عاشق مثل پروانه
 اهل نماز شعله و شبنم
 اما هیچیم و چیزی کم
 
 رفتم فراز بام خانه ، سخت لازم بود
 شب بود و مظلم بود و ظالم بود
 آنجا چراغ افروختم،اطراف روشن شد
 و پشه ها و سوسکها بسیار
 دیدم که اینک روشنایی خرده خواهد شد
 کشتم اسیر بی مروت زرده خواهد شد
 باغ شبم افسرده چون خون مرده خواهد شد
 خاموش کردم روشنایی را
 و پشه ها و سوسکها رفتند
 غم رفت ، شادی رفت
 و هول و حسرت ترک من گفتند
 از بام پایین آمدم آرام
 همراه با مشتی غم و شادی
 وبا گروهی زخم ها و عده ای مرهم
 گفتیم بنشینم
 نزدیک سالی مهلتش یک دم
 مثل ظهور اولین پرتو
 مثل...