اشعار زیبا در مورد شیر
با من از بازی گرگم به هوا حرف زدیوقت بازی تو خودِ شیر شدی، حرفی نیست
وای اگر کفتارها رفتار کفتاری کنند
یا که گرگان لحظهای اندیشه هاری کنند
یا شغالان از سگان قلادهها را بُگسلند
یا که روباهان دوباره فکر مکاری کنند
با پلنگ و ببرها هم گر در افتادند، … هیچ
وای اگر این شیر را درگیر بیداری کنند
.jpg)
هر روز خورشید طلوع در آفریقا میکند. غزلک بیدار است. غزلک میداند، میفهمد. باید از شیر سریعتر بدود تا که کشته نشود تاکه خورده نشود. هرروز خورشید در آفریقا طلوع میکند. شیر هم بیدار است شیر هم میفهمد باید از آن غزال تیزتر بدود که نمیرد از گرسنگی. این جبری است برای جنگل قانون برای امروز برای هرروز.
شعر و ترانه، چشمک و ابرو، صیاد یک شیر است یا آهو
آمادهام، تیر و کمانت کو؟ صیدم کنای آهو! کمین کافی است.
چون گشت شکار شیر جانی
بیزار شد از شکار خرگوش
روزی سگی نزد شیر آمد گفت: بامن کشتی بگیر، شیر سر باز زد. سگ گفت: نزد تمام سگان خواهم گفت که شیر از مقابله با من میهراسد. شیر گفت: سرزنش سگان را خوشتر دارم از اینکه شیران مرا شماتت کنند که با سگی کشتی گرفته ام…
شعر در مورد شیر جنگل
دیــــگر برای دلــهره جایی نمــــانده استدر بیـــشه زار شـــیر نر آمـاده می کنند
شعری در مورد شیر جنگل
چو شیر، طعمه به دندان گرفت و دست افتادبه حمل طعمه نیاید به کار، دیگر دست
بگذار اعتراف کنم ، اعتراف تلخ ؛
این شیر پیر نیز توان خطر نداشت
موج و کشتی ؟ شیر و آهو ؟ بادبان و باد تند…
در سرم هر لحظه یک تصویر مهمان می شود
شعر کودکانه درباره شیر جنگل
شیر را شرمنده ی چشمان آهوها مخواهیا نهان کن خویشتن را یا مرا زنجیر کن
شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار،
دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه!
گلـهی آهـویـی و با چشـم هـای وحشـی ات
در دل ایـن شیـر مستـاصـل شـده رم مـی کنی
غم مخور، معشوق اگر امروز و فردا میکند
شیر دوراندیش با آهو مدارا میکند
دیـگر برای دلــهره جایی نمــانده است
در بیـشه زار شـــیر نر آمـاده میکنند

تلفیق چشم شیر و غزال است چشم تو.
چون با غرور و عشق گلاویز میشود
شیر را شرمندهی چشمان آهوها مخواه
یا نهان کن خویشتن را
یا مرا زنجیر کن




چو شیر، طعمه به دندان گرفت و دست افتاد
به حمل طعمه نیاید به کار، دیگر دست
بگذار اعتراف کنم، اعتراف تلخ.
این شیر پیر نیز توان خطر نداشت




سلطان جنگل هستم، برهای که گرگ را دیده، گرگ را مکیده، هر چند بی کرک و پرم، دهانم هنوز بوی شیر میدهد…




عیار چشم غزالان شیر مست چه باشد
که چشم شیر درین بیشه، شیشه شیشه شراب است



شعر در مورد شیر
تا کی بنشینیم و در این حال بمانیم؟از وضع کنونی بخدا دل نگرانیم
از هر روشی هم شده باشد پس از امروز
باید عطش سینهی خود را بنشانیمای مردترین مرد! نگهبان دلت باش
وقت است بدانی خودمان نیز بدانیم!
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
هی فکر نکن مردی و ما تازه جوانیم!
ای دزد سر گردنه عشق کجایی
روباهی و ما شیر ژیان سبلانیم!




مرا به صید گهی میکشد کمند محبت
که خون شیر خورند آهوان شیر شکارش




تا چشم تو را دید، دلم بندِ دلت شد، چون شیر که بر چشمهی آهوی تو بند است …




از گله رانده اند مراای غزال من
شیری که خود به دام بیافتد که شیر نیست




انگیزه اش در کار سودا سر به سر باشد! شیری که با آمیختن با آهویی مغموم، مصداق رویا گونهی شیر و شکر باشد …




ز سایه علم شیر پیکرش نه عجب
که لرزه بر تن شیران فتد چو شیر علم
اشعار زیبا در مورد شیر
شعر و ترانه، چشمک و ابرو، صیاد یک شیر است یا آهو، آمادهام، تیر و کمانت کو؟ صیدم کن ای آهو کمین کافی است …



از غضب در دهن شیر مجاور بودم
ترک خشم از دهن شیر برآورد مرا




تو غزالی یا شیر، هر چه هستی هر که هستی با طلوع خورشید باید دویدن را آغاز کنی و همین قانون است برای من و تو و برای خورشید …




شیر آهو میدراند شیر ما بس نادرست
نقش آهو را بگیرد در دمد آهو کند
آخرین ویرایش توسط مدیر: